نامهای مانا مطبوعات ماندگار
منبع- سایت شفقنا
دکتر محمد جعفر محمدزاده درخصوص نامهای ماندگار روزنامه نگاری ایران در روزنامه اطلاعات نوشت: تاریخ مطبوعات جهان وایران آموختنیهای فراوان دارد. تورق صفحات مطبوعات پژوهشگران را به عرصههای گوناگون راهنمایی میکند و هم از این روست که کار دانشنامهنگاری در این حوزه نیز مانند سایر حوزههای علوم انسانی میتواند بستر مناسبی برای پژوهشهای پیرامونی باشد.
مطبوعات ایران پر از نامهای اشخاص و جراید ماندگار است و رجال مطبوعاتی کشور فصل مشبعی از تاریخ این حوزه را به خود اختصاص دادهاند. مردان و زنانی که در این عرصه به بهای عمر و گاه خون خویش بر راه روشن آزادگی در جراید کشور پای فشردهاند. در این میان هستند نامهای مانایی از اشخاص و جراید ماندگار که آنچنان به هم گره خوردهاند که جداشدنی نیستند و از پس دههها هنوز هم در ملازمت با هم شناخته میشوند.
این مختصر بر آن است تا به معرفی چند نمونه برجسته از این جراید و نامهای ماندگار بپردازد.....
1ـ صور اسرافیل
مجله هفتگی است که به سال1325ق مطابق با 1907م در تهران طبع و منتشر شده است و ناشر این مجله میرزا جهانگیرخان شیرازی و ناشر دومش میرزا قاسم خان تبریزی و نویسنده عمدهاش میرزا علیاکبر خان قزوینی مشهور به دهخدا یا «دخو» است (براون،1338: 499)
شروع طبعنامه هفتگی «صور اسرافیل» به مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی بود. صور اسرافیل از پر فروشترین جریدههای عصر مشروطیت بود و به طور هفتگی گاه در 8 یا 10 صفحه به قطع رحلی با چاپ سربی منتشر میشد. اولین شماره آن در ربیعالاخر1325ق، نه ماه پس از صدور فرمان مشروطیت و آخرین شماره آن در جمادی الاخر1326 سه روز قبل از بمباران مجلس منتشر شده است. پس از آن میرزا جهانگیرخان دستگیر و در 34 سالگی (صور اسرافیل، دور دوم، شماره سه: 4) به قتل رسید و دهخدا و میرزا قاسم خان جان به در بردند.(بامداد،1387: 283)
در آن زمان دهخدا به اروپا رفت و در آنجا توانست سه شماره از صور اسرافیل را با کمک معاضدالسلطنه پیرنیا به همان سبک گذشته منتشر نماید ولی با وجود مشکلات بسیار به تعطیلی انجامید.(نک، صوراسرافیل، دوره کامل، 1361: مقدمه) نقش دهخدا در غنای مطالب صور اصرافیل و اقبال مردم به این جریده انکار نکردنی است و احمد کسروی معتقد است مطبوعات دوره مشروطه نتوانستند مورد اقبال عامه قرار گیرند و «روزنامه صوراسرافیل در این زمینه از آنها جدا میبود و به آرزوهای مردم تا اندازهای نزدیک میآمد و در پیشامدها پا به میان نهاده و گفتارها مینوشت.» (کسروی، 1390: 277) گردانندگان صوراسرافیل به ویژه میرزا جهانگیرخان و دهخدا علاوه بر انتشار صوراسرافیل به فعالیتهای سیاسی نیز اشتغال داشتند و لااقل عضو یکی از انجمنهای انقلابی و تندروی پایتخت بودند.(صوراسرافیل، دوره کامل، مقدمه)
صوراسرافیل از روزنامههای مهمی است که در آغاز مشروطیت ایران تأسیس شده و با مسلک و روش انتقادی خود کمک بزرگی به بیداری ایرانیان نموده است.(رابینو،1380: 189) میرزا جهانگیرخان از آزادیخواهان بنام ایران و مردی پرکار و زحمتکش و سرسخت بود. او در جنبش آزادیخواهی رنج فراوان برد و پس از پیدایش مشروطه، روزنامه صوراسرافیل را به راه انداخت...( آرینپور، 1387،ج2: 77)
از زمانی که صوراسرافیل منتشر شد و پس از آن، نام میرزا جهانگیرخان شیرازی و نیز میرزا قاسمخان تبریزی به «صوراسرافیل» شهرت یافتند و در منابع مختلف اغلب از آنها به همین نام یاد میشود که از آن جمله میتوان اشاره کرد به مقدمهای که سال 1361ش بر مجموعه شمارههای صوراسرافیل که تحت عنوان «مجموعه متون و اسناد تاریخی» (کتاب پنجم) که از سوی نشر تاریخ ایران انتشار یافته است، آنجا که مینویسد: «نک! یاد شهیدی از شهیدان، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل. وین دفتر، آن نغمه دمیده به صور، بازماندة یادگاری به جان بافته و به خون سرشته، سند رادمردی آن عاشق سر باخته و...(همانجا)
رابینو در کتاب روزنامههای ایران مینویسد: در 22 جمادیالاول1326 بود که صوراسرافیل(میرزا جهانگیرخان) را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده و به باغشاه بردند و در24 همان ماه در همان مکان او را با طناب خفه کردند.(رابینو، 1380: 191) سیدحسن تقیزاده گفته است: در اوایل سال 1325ق/1286ش میرزاقاسم خان تبریزی که بعدها به صور اسرافیل معروف شد، در دستگاه درباری مظفرالدین شاه جزو اداره امین حضرت بود. چون در حوزه مشروطهطلبان در آمده بود، به خیال تأسیس یک روزنامه با سرمایه خود برآمد.(اتحاد، 1382: 272)
در «فرهنگ اعلام سخن» ذیل واژه صوراسرافیل چنین آمده است: «میرزا جهانگیرخان شیرازی آزادیخواه و روزنامهنویس ایرانی، مؤسس و مدیر روزنامه صوراسرافیل و... بود.» و ذیل صوراسرافیل نیز آمده است: «میرزا قاسمخان، آزادیخواه و روزنامهنویس ایرانی، با همکاری میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا روزنامه صوراسرافیل را منتشر میکرد.» (انوری، 1387: 1178) در مجموعه پژوهشگران معاصر ایران آنجا که از سبک شعر پروین اعتصامی یاد میشود، چنین میخوانیم: «اینکه غالب مسمطهای دیوان پروین وزن و لحن مسمط مرثیهگونهای را دارد که دهخدا به یاد جهانگیرخان صوراسرافیل گفته است..»(اتحاد، 1382: 331) دهخدا در بخشی از خاطرات خود، در مجموعه گفتارهای ادبی و اجتماعی، داستانی از آغاز همکاری خود با نشریه صوراسرافیل را نقل میکند که به اتفاق میرزاجهانگیرخان برای دیدن میرزاقاسم خان تبریزی میروند و عنوان این خاطره را طرح دوستی با صوراسرافیل یعنی میرزاقاسم خان گذاشته است.(نک. قاسمی، 1383: 96)
این نمونهها گویای این واقعیت است که امروزه نام صوراسرافیل با نام این دو تن یعنی میرزا جهانگیر خان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی به ویژه اولی آن چنان به هم آمیخته که جدا ناشدنی هستند و هرگاه اراده بر یکی شود، دیگری نیز ناخودآگاه به یاد میآید مگر آنکه توضیح داده شود.
2ـ نسیم شمال
روزنامه چاپ رشت و تهران که در تاریخ 1325ق/1907م به مدیریت سید اشرفالدین گیلانی قزوینی منتشر میشد. این روزنامه به گفته براون یکی از بهترین روزنامههای ادبی خصوصاً محتوای اشعار جدی و هجو آن است.(نک.براون، ج،3، 1338: 116) این روزنامه در دوم شعبان 1325ق در رشت تاسیس گردید(رابینو،1380: 250) که معمولاً در چهار صفحه به قطع وزیری و با چاپ سربی در رشت مطبعه عروهالوثقی طبع گردیده است. نسیم شمال روزنامهای است ادبی و مندرجات آن اشعاری است اثر طبع مدیر روزنامه(اشرفالدین حسینی) انتقادی که به عنوان ادبیات چاپ شده است... پس از آمدن اشرفالدین به تهران، روزنامه نسیم شمال در سال 1333ق در این شهر پا به دایره انتشار گذاشت. سبک مندرجات روزنامه نسیم شمال در تهران نیز مانند رشت، انتقاد از اوضاع به زبان شعر است و بیشتر مطالب آن را اشعار فکاهی و غیرفکاهی در موضوعات مختلف تشکیل میدهد...
نسیم شمال تا اواخر سال چهاردهم و از سال پانزدهم که مصادف با مرگ مرحوم اشرفالدین بوده روزنامه به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی حریرچیان و سردبیری حریرچیان ساعی انتشار یافته است. اشرفالدین در اواخر عمر گوشهگیری انتخاب نمود و در یکی از حجرات مدرسه تهران مسکن گرفت... و در فروردین 1313 در تهران بدرود زندگی گفت... از ابتدای دوره انتشار بعد از سید اشرف در تمام شمارههای این شعر زیر اسم روزنامه چاپ شده: به یاد اشرف دین سید ستودهخصال/ مشام خویش معطرکن از نسیم شمال. (نک. صدر هاشمی، ج4، 1338: 299و300)
با اینکه روزنامه نسیم شمال تا سالها پس از مرگ سید اشرف به انتشار خود ادامه داد، اما نام نسیم شمال با نام سید اشرفالدین حسینی گیلانی (یا قزوینی) آنچنان گره خورده است که گویی خود او نسیم شمال است و نسیم شمال هم جز او نیست. شواهد زیر این نظر را تأیید خواهد کرد:
رابینو درباره اشعار سید اشرفالدین مینویسد: «اشعار نسیم شمال همهاش شیوا و روان و دارای صنعت سهل و ممتنع است.» (رابینو1380: 250) و همو مینویسد: «نسیم شمال در شماره 30 مورخ ربیعالاول سال 1328 درباره اینکه دوستی گرگ و گوسفند (محمدعلی شاه و ملت) محال است، گفت: رفع نقاب شیخنا میشود و نمیشود / شاخ نفیر کرنا، میشود و نمیشود و...» (همان: 251) و یا مینویسد: «نسیم شمال به مناسبت مخالفت علنی شاه با مشروطیت با وجود وعدههای صریحی که برای افتتاح مجدد پارلمان داده ... که منظور سید اشرف است.» (همانجا)
در مجموعه پژوهشگران معاصر میخوانیم: نامه هفتگی ملانصرالدین چاپ قفقاز به قدری دلنشین خوانندگان ایرانی و سرمشق شاعران متجدد ما بود که حتی غالب منظومههای اشرفالدین (نسیم شمال) ترجمهگونهای از اشعار صابر شاعر قفقازی است. (اتحاد، ج. 3، 1383: 342) در فرهنگ اعلام سخن نام نسیم شمال به اشرفالدین حسینی گیلانی ارجاع داده شده است.(انوری، 1387: 2181) و در همین فرهنگ ذیل نام اشرفالدین حسینی گیلانی آمده است: «روزنامهنگار و شاعر ایرانی متخلص به ساعی، معروف به نسیم شمال.» (همان :192) مجموعهای از اشعار سید اشرف که در سال 1343ق در بمبئی منتشر شده و در سال 1356ش در تبریز تجدید چاپ شده، با نام نسیم شمال به زیور طبع آراسته شده است. (نسیم شمال، 1343ق)
فرامرز طالبی درخاطرهای با عنوان «سنگ قبر سیداشرفالدین» نقل میکند و مطلب را اینگونه آغاز مینماید: «نسیم شمال یکی از کسانی بود که هیچگاه یادش از ذهن مرحوم فخرایی دور نمیشد و...» (قاسمی، 1383: 173) دهخدا در ذیل واژه نسیم شمال چنین آورده است: «اشرفالدین حسینی (سید...) فرزند سید احمد قزوینی. از شاعران و روزنامهنویسان صدر مشروطیت است.» در مجموعه اثرآفرینان که مشتمل بر زندگینامه نامآوران فرهنگی ایران است، در بخشی از مدخل سید اشرفالدین حسینی قزوینی گیلانی آمده است: «اشعارش ضمن فکاهی بودن، جنبه طنز و انتقادی داشت. در حقیقت سید اشرفالدین در نظم فارسی راهی گشود که تا قبل از او کمتر به آن توجه داشتند. گویا در اواخر عمر به جنون مبتلا شد و دستاویزی شد تا او را به تیمارستان انداختند. نسیم شمال در فقر و تنگدستی درگذشت.»(نصیری، 1384 ج 1: 255) بر این اساس میبینیم که نام سید اشرف و نسیم شمال در همه جای یکی شده است و تفکیک آنها سخت است مگر در موقع جمع شدن آنها کنار هم.
3 ـ گل آقا
مجله فکاهی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گلآقا به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی کیومرث صابری فومنی در تاریخ 7/2/1366 مجوز خود را از هیأت نظارت بر مطبوعات دریافت کرد. بعدها ماهنامه گلآقا در 24/4/1370 و سالنامه گلآقا در 26/12/1370 مجوز دریافت کردند. (فهرست جامع مطبوعات کشور، 1391: 427)
صابری فومنی متولد 1320ش در صومعهسرا مشهور به «گلآقا»، روزنامهنگار و طنزپرداز، از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی دانشنامه کارشناسی گرفت و سپس موفق به اخذ کارشناسی ارشد در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران شد. صابری از سال 1345 با نشریه توفیق همکاری و با نامهای مستعاری چون «گردنشکسته فومنی، میرزاگل، عبالفانوس، ابوالپیاده، لوده، ریش سفید، گلآقا، مش رجب، غضنفر، شاغلام و ممصادق» مطلب نوشت. سالها عهدهدار ستون معروف و پرطرفدار «دو کلمه حرف حساب» در روزنامه اطلاعات بود.
صابری در سال 1369 نشریه گلآقا را تأسیس کرد و بیشتر توفیقیان را همچون ابوتراب جلی، حسین گلستانی، محمدعلی گویا، مرتضی فرجیان، ابوالقاسم حالت، محمد شاپور و چندتن دیگر را به همکاری فرا خواند و برای اغلب آنها بزرگداشت گرفت. به گفته خود او در طنزسرایی متأثر از ابوتراب جلی بوده است. (نک. دانشگستر، 1389، ج10: 764)
به نظر میرسد کیومرث صابری که از نسل گذشته طنزپردازی مطبوعات ایران بود پس از راهیابی به روزنامه اطلاعات در سال 1362 و در طول حدود هفت سال حضور مستمر ، علاوه بر نوشتن طنزهای گیرا و پرجاذبه، دو کار عمده کرد: یکی مردم را که در کوران سالهای پس از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی از طنز فاصله گرفته بودند، با طنز آشتی داد و دیگر ذائقه مردم را برای شروع یک کار وسیع طنز در حد هفتهنامه و ماهنامه و سالنامه و طنز کودکان سنجید و آماده کرد و محصول تجربه هفتساله خود در «دو کلمه حرف حساب» را با انتشار گلآقا به اوج رساند.
اگر اوج طنز مکتوب در ادب فارسی را کلام و شعر عبید زاکانی و حافظ شیرازی میدانیم و اگر رستاخیز طنز را در مطبوعات مشروطه در قلم اشخاصی چون دهخدا و سید اشرف در صوراسرافیل و نسیم شمال میبینیم، بدون تردید باید رستاخیز طنز به ویژه طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب اسلامی را کیومرث صابری بدانیم. صابری در طول دوره طنزپردازی خود با نامهای مستعار زیادی مینوشت؛ اما هیچ کدام گلآقا نشدند و مانند گلآقا نماندند. گلآقا ماندگار شد و در ملازمت با کیومرث صابری ماند؛ به نحوی که امروز نام گلآقا با کیومرث صابری یکی شده است.دلایل این ماندگاری را باید در چند چیز جست: اول علاقه و تعمد خود کیومرث صابری به این نام، دیگر نام نشریهای که او منتشر کرد و در نهایت نوع طنز متعهدی که از قلم او ترواش میکرد و به «طنز گلآقایی» مشهور شد. و این اشتهار و معروفیت تا جایی است که که وقتی مدخل گلآقا را در دانشنامهها و فرهنگها جستجو میکنیم، به طور اختصاصی گلآقا به کیومرث صابری فومنی وکیومرث صابری فومنی به گلآقا ارجاع داده میشود! حسن انوری در فرهنگ سخن در مدخل صابری فومنی، کیومرث (1320 ـ 1383) مینویسد: «نویسنده، روزنامهنگار و طنزپرداز ایرانی، مجموعه طنزهای دو کلمه حرف حساب و ناشر نشریههای هفتگی و ماهنامه گلآقا بود و با نام مستعار گلآقا مطالب طنز خود را مینوشت.» (انوری، 1387: 1148) و مدخل گلآقا رادر همین فرهنگ نیز به کیومرث صابری ارجاع میدهد.
4ـ توفیق
روزنامه فکاهی، اجتماعی و انتقادی، فارسیزبان به مدیریت و صاحب امتیازی حسین توفیق از سال 1301 تا 1350ش به مدت پنجاه سال در تهران منتشر میشد. توفیق در مدت انتشار خود دستخوش تحولات و تطورات بسیار بود. انتشار پنجاه ساله توفیق را میتوان به سه دوره تقسیم نمود که هر دوره ویژگیها و مختصات خودش را دارد.
دوره اول: (از 1301 ـ 1318ش) حسین توفیق (1258ـ 1318ش) بنیانگذار روزنامه توفیق و مدیر آن در دوره اول، علاوه بر روزنامهنگاری، هنرپیشه و پیشگام و بنیانگذار نمایش کمدی بود. (انوری، 1387: 488) صدر هاشمی معتقد است با اینکه حسین توفیق اطلاعات و معلومات کافی کسب نکرده بود، معذالک ذوق طبیعی که به شعرگفتن در نهادش وجود داشت، وی را شاعری حساس و نکتهسنج قلمداد میکرد و از این جهت قسمتی از اشعارش مورد توجه قرار میگرفت. وی مدت چهار سال یعنی از اواخر سال 1296 تا اواسط 1300ش در روزنامه فکاهی گل زرد و همچنین در سایر روزنامههای فرهنگی آن زمان مطلب مینوشت. استقبال مخاطبان از اشعار و نوشتههای او سبب شد که شخصاً به فکر تأسیس روزنامه بیفتد. در همان زمان موفق شد امتیاز روزنامه کاریکاتوری توفیق را کسب کند و رفتهرفته روزنامه را از صورت فکاهی خارج و آن را وسیله ترویج ادبیات قرار دهد. حسین توفیق پس از هجده سال که با عشق و علاقه زیادی عمر خود را در خدمت به مطبوعات گذراند و بهخصوص در دو سه سال اخیر انتشار توفیق که آن را به طرز فکاهی نشر میداد تا برای توده مفیدتر باشد، در 29 بهمن 1318 در تهران از دنیا رفت. (نک. صدر هاشمی، 1363: 144ـ 145)
دوره دوم: (1318ـ 1332ش) در پی خروج رضاشاه از ایران در شهریور 1320 و دگرگون شدن وضعیت سیاسی کشور، روزنامه توفیق وارد دورهای جدید شد. در این دوره ایران شاهد حوادث سیاسی مهم و مؤثری گردید که کوتاه شدن سایه استبداد رضاشاهی، رشد گروههای سیاسی، اشغال ایران توسط نیروهای روس و انگلیس، مسئله آذربایجان، نهضت ملی شدن نفت و سرانجام کودتای 28 مرداد از آن جمله بود. این حوادث نوعی آزادی نسبی را بر ایران حاکم ساخت و توفیق را برانگیخت تا به عنوان یک نشریه فکاهی ـ سیاسی نسبت به حوادث جامعه بیاعتنا نباشد. هیئت تحریریه توفیق متأثر از فضای جدید جامعه به شیوهای افراطی و البته بدون وابستگی گروههای سیاسی روی آورد.
در دوره دوم (یعنی از سال 1318ش به بعد) محمدعلی توفیق که یگانه فرزند حسین توفیق و کارمند بانک ملی بود ادامه انتشار توفیق را عهدهدار شد. این هفتهنامه فکاهی در حدود چهارده سال با مدیریت محمدعلی توفیق انتشار یافت و مخصوصاً از شهریور 1320 که رضاشاه از ایران رفت و قلم (تا حدودی) آزاد شد توفیق با اینکه به هیچ حزب و جمعیتی بستگی نداشت، از تندروترین جراید به شمار میرفت. مطالبی را برضد دربار و دولتهای وقت چنان بیپرده منتشر میکرد که امروز مطالعه دقیق شمارههای آن دوره شاید در روشن ساختن برخی قسمتهای تاریک تاریخ عصر پهلوی مؤثر باشد. به علت همین تندرویهای زیاد، پس از کودتای 28 مرداد 1332 محمدعلی توفیق سخت مغضوب واقع شد و جماعتی از اوباش به خانهاش ریختند و هرچه یافتند، زدند و شکستند و از بین بردند، حتی میخواستند خانه را هم آتش بزنند، متعاقب آن محمدعلی توفیق نیز بازداشت و به قلعه فلکالافلاک خرمآباد تبعید شد و مدتی بیش از یک سال در آن شکنجه دید و عذاب کشید، سپس به تهران منتقل شد و مدت کوتاهی هم در پایتخت زندان بود. سرانجام به شرطی آزاد شد که دیگر هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته باشد. بدینجهت آن مرحوم تا واپسین دم حیات خانهنشین بود. (حالت، 1371: 251)
توفیق بهرغم اینکه در این دوره روزنامهای انتقادی بود، در سالهای قبل چندین نوبت توقیف را تجربه کرده بود، سعی میکرد از درگیری با دربار پرهیز کند؛ ولی در بحبوحه وقایعی که به کودتای 28 مرداد انجامید، در مقالهای با عنوان «فتنه روسیاه» با تندی از شاه انتقاد کرد. (توفیق، سال 31، ش35، مرداد1332، ص8) با آنکه پس از کودتا فهرست جرایدی که اجازه فعالیت داشتند منتشر شد، ولی نام مجله توفیق در آن نبود. به این ترتیب انتشار توفیق تا پایان 1336 متوقف شد.
دوره دوم توفیق را باید دورهای اثرگذار در تاریخ انتشار آن دانست. از یک طرف با طنزها و کاریکاتورهای خود توانست نظر مردم را به خود جلب کند و به تیراژ بالایی دست یابد و از طرفی به هنجارهای فرهنگی و باورهای مردم احترام میگذاشت و با زبانی نرم و شیوهای منطقی کاستیها و مفاسد دولتها و فقر و بیچارگی مردم را بیان میکرد، در حالی که نسبت به مسائل بینالملل و سیاست خارجی دولت و اخبار جهان هم بیتفاوت بود.
از همکاران توفیق در این دوره، علاوه بر ابوالقاسم حالت و پرویز خطیبی و نیز برادران توفیق (حسن، حسین و عباس) که در دوره بعد اداره توفیق را برعهده گرفتند، میتوان نام برد از: عباس فرات، افراشته، نواب صفا، فریدون مشیری، باستانی پاریزی، کریم امامی و اردشیر محصص و چند تن دیگر. در مجموع به نظر میرسد توفیق از نظر تحریریه و جمع نویسندگان و طنزپردازان شاید غنیتر و حرفهایتر از سایر نشریات همدوره خود بود و این وضعیت در دوره بعدی تا پایان عمر پنجاه ساله توفیق هم ادامه داشت.
دوره سوم: (1336ـ 1350ش) توفیق از 29 اسفند 1336 با مدیریت حسن توفیق و همکاری برادرانش حسین و عباس، نوههای عمه محمدعلی توفیق که آنها نیز نام خانوادگی خود را از دوزنده به توفیق تغییر دادند، آغاز شد و تا سال 1350ش ادامه یافت. شخصیتهای اصلی توفیق در این دوره، کاکاتوفیق، گشنیزخانم (عیال کاکا)، ممولی (میمون کاکا) و ملت بودند. مضمون سیاسی کاریکاتورهای روی جلد غالباً به قلم حسن توفیق و ناصر پاکشیر متوجه نقد دولتمردان و وکلا بود. توفیق در این دوره ضمن اینکه از مشی دوره قبل متفاوت و فاصله گرفت، اما تلاش میکرد مشی انتقای و نیز حمایت از ملل مظلوم جهان را در بخش خارجی حفظ نماید. در سال 1343 بعضی از همکاران توفیق به مجله تهران مصور پیوستند و ضمیمه طنزی به نام کشکیات برای آن مجله منتشر کردند. توفیق در تیرماه 1350 به دستور هویدا بسته شد و در مهر 1351 با استناد به تبصرة 2 مادة 5 قانون مطبوعات که تصریح میکرد «اگر روزنامهای تا یک سال منتشر نشود، امتیازش لغو میشود»، امتیازش برای همیشه لغو شد و چاپخانه آن نیز تعطیل گردید.
بدینترتیب میبینیم که نام خانواده توفیق و نشر فکاهی توفیق در دوره پنجاه ساله انتشار خود آنچنان به هم آمیختهاند که وقتی گفته میشود «توفیق»، به آسانی نمیتوان تشخیص داد که منظور کدام است و به راستی کدام بر هم مقدمند! دربیان چرایی ملازمت نام اشخاص و این جراید چند نکته حائز اهمیت است که در جمعبندی این گفتار لازم است بدان اشاره شود.
1ـ نشریاتی که این افراد منتشر میکردهاند، در دوره خود اثرگذار بودهاند و اثر آنها تا پس حیاتشان و سالهای متمادی باقی مانده است.
2ـ نقش این افراد که نامشان با نام جریدهشان ماندگار شده، اساسی و منحصر به فرد است، به نحوی که اگر نبود تلاش سخت و متعهدانه آنها انتشار نشریه ممکن نمیشد.
3ـ نقش این افراد چنان اساسی و علت تامه برای انتشار بوده است که پس از خودشان یا نشریه به محاق تعطیلی رفته است و یا حتی اگر منتشر هم شده، نتوانسته جایگاه قبلی خود را حفظ نماید و یا اینکه نتوانسته خود را از زیر نام مدیر یا مدیران اولیه خارج کند. به خاطر داشته باشیم که گلآقا چند صباحی پس از کیومرث صابری منتشر شد و نسیم شمال حداقل هشت سال از سوی اشخاص دیگری به انتشار خود ادامه داد و صوراسرافیل در سوئیس سه شماره منتشر کرد؛ اما هیچ کدام آن نشریاتی که از قبل بودند نشدند و نتوانستند.
4ـ در تاریخ مطبوعات ایران هستند نامهای دیگری که در کنار جرایدشان شناخته میشوند و میتوان اشخاص دیگری را بر اینها افزود؛ از جمله: آدمیت به مدیریت رکنزاده آدمیت، «بهار» شیخ احمد تهرانی معروف به شیخ احمد بهار و «آزاد» به مدیریت افراسیاب آزاد؛ اما هیچ گاه در اشتهار و تأثیرگذاری به پای نمونههای گفته شده نمیرسند.
منابع:
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، زوار، تهران، 1387
ابوترابیان، حسین، مطبوعات ایران، اطلاعات، تهران، 1366
اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران، فرهنگ معاصر، تهران، 1387
انوری، حسن، فرهنگ اعلام سخن، سخن، تهران، 1387
بامداد، مهدی، شرح حال رجال معاصر ایران، زوار، تهران، 1387
براون، ادوارد، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، معرفت، تهران، 1337
بیات، کاوه، کوهستانینژاد، مسعود، اسناد مطبوعات، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، تهران، 1372
جسیم، اسماعیل، تاریخ روزنامهنگاری در ایران، علمی، 1391
حالت، ابوالقاسم، 57 سال با ابوالقاسم حالت، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1379، دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، چاپ دوم از دوره دوم، دانشگاه تهران، 1377
رابینو، ه.ل، روزنامههای ایران، اطلاعات، تهران، 1380
دانشنامه دانش گستر، به کوشش علی رامین و همکاران، نشر دانش گستر، تهران، 1389
صدر هاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، کمال اصفهان، چاپ دوم، 1363
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، امیرکبیر، تهران، 1390
قاسمی، سیدفرید، راهنمای مطبوعات ایران، مرکز مطالعات و برنامهریزی رسانهها، تهران، 1372
قاسمی، سیدفرید، خاطرات مطبوعاتی، آبی، تهران، 1383
نصیری، محمدرضا، اثرآفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، تهران، 1384
فهرست جامع مطبوعات ایران، معاونت مطبوعاتی، 1391
- ۹۴/۰۷/۲۶