بروندادهای حادثه ۱۱ سپتامبر در صحنه بین الملل
منبع- سایت افشاگر
وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکابه عنوان یک روز فراموش نشدنی در تاریخ این کشور و به دلیل تبعاتش در سطح جهان ثبت شده است. در این روز، عظیم ترین عملیات تروریستی تاریخ تا به امروز و بزرگترین حمله به خاک آمریکا پس از تهاجم هوایی امپراطوری ژاپن در بندر پرل هاربر در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، با تلفاتی در حدود سه برابر آن به وقوع پیوست. اما آنچه در ورای تمام حوادث ریز و درشت انفجار مهیب در ساختمانهای مرکز تجارت جهانی و وزارت دفاع آمریکا دیده شد معطوف به پیامدهای این حادثه بود که با واکنش های تحلیلی و نظری بسیاری روبرو گردید......
امسال نخستین سالی است که اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده در سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر دیگر در قید حیات نیست ، اما هنوز گروه القاعده با وجودی که تضعیف شده وجود دارد و به سازماندهی عملیات دیگر علیه آمریکا و غرب می اندیشد. هنوز اسرار زیادی درباره علل و انگیزه های حملات ۱۱ سپتامبر مکتوم مانده است و هنوز سوالات بی پاسخ زیادی است که به آنها جواب داده نشده است.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ، چند هواپیمای مسافر بری به طور همزمان ربوده شده و دو هواپیما به دو ساختمان معروف مرکز تجارت جهانی در نیویورک کوبیده شدند و هواپیمایی دیگر به ساختمان پنتاگون ( وزارت دفاع آمریکا) اصابت کرد و یک هواپیمای دیگر که گمان برده می شد ربایندگان آن قصد داشتند آن را به ساختمان کنگره یا کاخ سفید بکوبند ، سقوط کرد و همه مسافران آن کشته شدند.
این حادثه تروریستی نزدیک به ۳ هزارنفر قربانی داد و صحنه های زنده آتش گرفتن و اصابت هواپیماهای مسافر بری به ساختمان ۱۱۰ طبقه مرکز تجارت جهانی در نیویورک به طور مستقیم برای صدها میلیون بیننده در سرتاسر جهان پخش شد.
جورج دبلیو بوش رییس جمهوری وقت آمریکا که در آن زمان در نخستین سال ریاست خود بر کاخ سفید بود پس از این حادثه در صحنه تلویزیون ظاهر شد و مرتکبان این جنایت تروریستی را به انتقام تهدید کرد.
در فاصله چند ساعت پس از این عملیات تروریستی بلافاصله گزارش هایی از هویت ۱۹ رباینده این هواپیماهای مسافربری منتشر و گروه القاعده به عنوان سازمان دهنده اصلی این عملیات معرفی شد. ۱۵ تن از ۱۹ رباینده هواپیماها ملیت عربستانی داشتند .
گروه القاعده و شخص اسامه بن لادن نیز با انتشار پیامی ویدئویی مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفت و متعاقب آن ایالات متحده آمریکا از دولت طالبان خواست تا اسامه بن لادن سرکرده گروه القاعده را تحویل دهد .
طالبان در برابر این خواست آمریکا مقاومت کرد و ایالات متحده آمریکا به همراهی یک ائتلاف بین المللی در اکتبر همان سال و در فاصله ای بیش از ۱ ماه از انجام حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ، به افغانستان حمله کرد و در نوامبر همان سال این کشور را به اشغال خود در آورده و بساط حکومت طالبان را برچید.
به فاصله کمتر از دو سال از حملات ۱۱ سپتامبر دولت جورج دبلیو بوش مست از پیروزی خود بر طالبان ،به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی در دست حکومت صدام ، بدون کسب مجوز لازم ازشورای امنیت با همراهی بریتانیا و با وجود مخالفت های روسیه ، فرانسه و آلمان ، در ۱۹ مارس ۲۰۰۳ به عراق لشگر کشی کرد و در طی مدت ۳ هفته عملیات نظامی ، حکومت صدام را بر انداخت.
اشغال افغانستان و سپس اشغال عراق از دید بسیاری از ناظران فرصت هایی بودند که فضای پس از حملات ۱۱ سپتامبر در اختیار دولت نو محافظه کار جورج دبلیو بوش قرار داد ، ولی اشغال این دو کشور تازه اول راه مشکلات آمریکا بود.
نیروهای ایالات متحده و برخی دیگر از همپیمانان ناتویی و غیر ناتویی آمریکا در این دو کشور مستقر شدند و از ۱۰ سال گذشته تا کنون آمریکا هزاران نیروی نظامی خود را در این دو کشور از دست داده و صدها میلیارد دلار از مالیات شهروندان این کشور را خرج دو جنگی کرده که بنا به عقیده بسیاری از ناظران دستاوردی متناسب با این هزینه های گزاف عاید این کشور نکرده است.
هنوز اسرار زیادی درباره علل و انگیزه های حملات ۱۱ سپتامبر مکتوم مانده است و هنوز سوالات بی پاسخ زیادی است که به آنها جواب داده نشده است.
عده ای بر این گمانند که حملات ۱۱ سپتامبر یک خودزنی عامدانه از سوی آمریکا بوده تا بهانه لازم برای لشگر کشی به منطقه خاورمیانه و اشغال برخی کشورهای استراتژیک و نفت خیز فراهم آید ، اما عده ای دیگر با رد این فرضیه می گویند که حملات ۱۱ سپتامبر کار القاعده بوده و این گروه مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفته است.
فارغ از این بحث ها حملات ۱۱ سپتامبر تاثیری محتوم در فضای بین المللی به وجود آورد و نشان داد که حتی قدرتمند ترین کشور جهان نیز می تواند از نقطه ای که در محاسبات امنیتی خود روی آن حساب باز نکرده بوده ، ضربه بخورد.
حادثه ۱۱ سپتامبر گفتمان حاکم بر فضای بین المللی را تغییر داد و جهان را به پیش و پس از این حادثه تقسیم کرد.
حادثه ۱۱ سپتامبر آمریکا گویای چند واقعیت عینی بود:
۱٫ امنیت داخلی آمریکا و سازمانهای امنیتی گسترده و پرآوازهی آن به راحتی آسیبپذیر بوده و از قدرت پیش گیری و عملکرد مساعدی برخوردار نیستند؛
۲٫
عملکرد سیاسی، امنیتی و نظامی آمریکا در خاورمیانه و سایر نقاط جهان باعث
شکلگیری چنین اقدامهای شدید واکنشی و تلافی جویانه شده است که به نوبه
خود جای تعمق و بحث زیاد دارد؛ و بالاخره
۳٫ با اقدام یک گروه
بنیادگرای قدرتمند و سازمانیافته اسلامی(القاعده)، استحکام و قوای امنیتی
متصور در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آمریکا به شدت زیر سوال رفت،
آنچنان که دولت مردان آمریکایی با یک بحران و مشکل جدی اجتماعی- سیاسی
روبهرو کرد.
بطورکلی آثار حوادث یازده سپتامبربر عرصه روابط بین الملل را می توان در سه سطح مورد بررسی قرارداد: بازیگران، قواعد بازی، محیط بازی
۱) ورود بازیگران جدید در عرصه نظام بین المللی
بعد از فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۹۰ میلادی – که فوکویاما آن را پیروزی لیبرال دموکراسی نامید – جورج بوش (پدر) نظم نوین جهانی را طرح و به مردم جهان این نوید را داد که این نظم می تواند برای آنها صلح، عدالت و آزادی را به ارمغان بیاورد. نظام لیبرال دموکراسی به تدریج از جهانی سازی و ایجاد یک دهکده جهانی سخن گفت که هدایت گر این فرآیند آمریکا بود.اما نکته قابل تامل این بود که به رغم جهانی سازی، فضای حاکم بر سیاست خارجی دولتها عمدتاً ملی گرایانه و به ندرت جهانگرایانه بود و کماکان تمایلات امپریالیستی و ملی گرایانه سلبی بود که این امر مانع تحقق نظم نوین می شد.
یکی از ابعاد جهانی سازی ، منسوخ شدن مرزها و کاهش حاکمیت دولتها بود، به عبارتی دیگر در دهه ۹۰ میلادی در ادبیات بین المللی رسوخ پذیری، کاهش و زوال دولتها در عرصه نظام بین المللی و پر رنگ شدن نقش بازیگران فراملی سازمانهای غیردولتی مدنظر بود، اما حوادث یازده سپتامبر نقش دولتها را درنظام بین المللی در تامین امنیت مجدداً برجسته تر کرد، به عبارتی بار دیگر مفهوم امنیت ملی از سوی دولتها با هدف احیاء آن مورد بازنگری مجدد قرار گرفت. دراین میان ظهور بازیگران شبکه ای (به دنبال شکل گیری جامعه شبکه ای قرن حاضر) مانند القاعده که نه دولت هستند و نه ملت واحد، نقش بسیار اساسی را درتوجه دولتها به امنیت ملی داشته است.
منظور از بازیگران شبکهای آن دسته از بازیگران هستند که با توجه به گسترش ارتباطات جهانی و بهرهبرداری از انواع ابزارهای نوین و ارتباطی توانسته اند به عنوان شبکهای موثر در سرتاسر جهان در شکل دادن به سیاست اثر گذارند که نمونه بارز آن القاعده است که گفته شده در ۵۹ تا ۶۰ کشورهای عضو دارد و تارهای به هم تنیدهای از ارتباطات سیاسی، مالی و انسانی را فراهم آورده است.
۲) تغییر محسوس قواعد بازی
قواعد بازی در نظام بین المللی قبل ازاین حوادث به سوی حاصل جمع جبری مضاعف (میزانی از برد ومیزانی از باخت) و به نوعی وابستگی متقابل حرکت می کرد. این وابستگی متقابل به صورت شبکه ای و یک رژیم بین المللی با ویژگی های خاص خود وهمگام با فرآیند جهانی شدن درقالب همکاریهای صلح آمیز چند جانبه خاصه در شکل اقتصادی و فنی در میان بازیگران رسمی اعم از دولتها، سازمانهای بین المللی و بین الدولی در جریان بود.
البته این امر به این معنی نبود که نوع بازی به طور کلی تغییر پیدا کرده است بلکه جامعه جهانی، بعد از فروپاشی شوروی قاعده بازی نظامی ـ امنیتی را به فاز اقتصادی ـ فنی هدایت کرده بود و به تبع آن نوع گفتمان آن نیز دچار تغییراتی شده بود، اما حوادث آمریکا باعث شده است که تا حدودی عنصر امنیت (خاصه از بعد نظامی آن) در تعاملات میان دولتها پر رنگ تر شود، بعبارتی نظام بین المللی بعد از این حوادث به سوی یک فاز نظامی ـ امنیتی گرایش پیدا کرده است.
در جهانی سازی ، عنصر زمان تقریباً بی اهمیت است و فضای مجازی از فضای حقیقی مهمتر تلقی می شود، اماحوادث یازده سپتامبر نشان داد که فضاهای حقیقی و مرزها هنوز هم دارای اهمیت ویژه است و لذا باید گفت حادثه نیویورک عنصر ژئوپلیتیک را به عرصه نظام بین الملل باز گرداند.
بر همین اساس مناطقی که بعداز جنگ سرد به حال خود رهاشده بود مجدداً مورد توجه قرار گرفت، در این راستا توجه به افغانستان، اوراسیا و آسیای غربی و همچنین اهمیت یافتن پایگاههای نظامی (با توجه به نظامی شدن فضای بین المللی) قابل ارزیابی است.
قبل از ۱۱ سپتامبر قواعد بازی عمدتاً دوستانه و در چارچوب چندجانبه گرایی شکل گرفته بود و در دنیا به سمت نوع جدیدی از همکاری صلح آمیز چند جانبه گرایانه پایان یافت و در عوض با توجه به راهبرد آمریکا، قواعد بازی، جنبه نظامی بیشتری به خود گرفته و این باعث ایجاد تغییر در گفتمان شد و واژههایی چون دشمن، ائتلاف، تروریسم، جنگ، اشغال و حمله بیشتر که بار خصمانه دارند، مورد استفاده قرار گرفتند؛ یک جانبه گرایی در مقابل چند جانبه گرایی مطرح گردید و این نوع تحول همه کشورها، از جمله خاورمیانه را متاثر ساخت.
۳) محیط بین المللی
سومین دسته از تاثیرات بین المللی حادثه ۱۱ سپتامبر مربوط به محیط بازی روابط بینالمللی است که باز ترکیبی از تداوم و تغییر را میتوان مشاهده کرد. این محیط نشان میدهد که اولاً سیستم بین المللی که بعد از فروپاشی کامل جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ در نوعی بلاتکلیفی و انتقال به سر میبرد، هنوز مراحلی انتقالی را طی نکرده و آینده واضح و دقیقی را دارا نیست، اما عنصر آمریکایی محیط بینالمللی پررنگتر شده و ثانیاً خیزش آمریکا برای اعمال هژمونی زیادتر گردید. ثالثاً در محیط جدید، ترکیبی از فرهنگ و قدرت نظامی وجه غالب روانی را شکل میدهد.
به این صورت که بحثهای فرهنگی و ارزشی نظیر نقش اسلام و مسلمانان، ارزشهای آمریکایی، تفاوت دنیای شرق و غرب به همراه تاکید بر آمادگی به کارگیری تجهیزات نظامی و دفاعی در مقابل پدیده تروریسم، اصلی ترین عامل شکل دهنده بر محیط روانی بین المللی است. به عبارت دیگر محیط بین المللی پر تنش شده و تنش های فرهنگی –تمدنی و تقابلهای نظامی برجستهتر گردید.
۴٫ از دیگر پیآمدهای حادثه ۱۱ سپتامبر در سطح بینالمللی میتوان به آثار آن بر فعالیتهای آمریکاییها در خارج کشور، افزایش حضور نظامی آمریکا در خارج، افزایش ریسک پذیری سرمایهگذاری بخش خصوصی در خارج، تضعیف روند صلح خاورمیانه، شعله ور شدن منازعات منطقهای، تهدید کشورهایی که آنها را محور شرارت نامیدند (ایران، عراق،کره شمالی)، ترس سایر کشورها برای همکاری با کشور مورد هجوم، کاهش تروریست در سطح جهان و بی ثباتی دولتهای دوست و حامی آمریکا در منطقه اشاره کرد.
تغییر در گفتمان امنیتی
پی آمد ۱۱ سپتامبر راهبرد جدیدی در عرصه ی سیاست خارجی آمریکا ظهور یافت که به نوعی نویددهنده عصر جدیدی در نظام بین الملل بوده است؛ در این دوره سردمداران و رهبران آمریکا فرصت مناسبی را به دست آوردند تا از رهگذر آن بتوانند در راستای دفاع از منافع خود، پیشبرد یکجانبهگرایی و دوری از جندجانبه گرایی و شکل دهی هژمونی آمریکا بر جهان، راهبرد حمله پیش دستانه و جنگ پیش گیرانه را در پیش گیرند.
پس از ۱۱ سپتامبر، دریافت و برداشت مقامات آمریکایی از تهدیدهای امنیتی دگرگونی بر رفتار و سیاست خارجی آمریکا اثر گذاشت. پیش از رویدادهای یازدهم سپتامبر، تهدیدهای واقعی از دید آمریکاییان، تهدیدهای کلاسیک یا مقارن بود: خطر جنگ با جنگ افزارهای نامتعارف؛ هر چند با پایان گرفتن جنگ سرد، تهدیدها به حوزههای دیگری مانند اقتصاد، تکنولوژی، اطلاعات و … نیز کشیده شده بود. در چنان فضای امنیتی، از دید آمریکاییان، تهدیدها از بازیگران رسمی و کما بیش هم سنگ آمریکا در نظام بینالملل مایه میگرفت. در حوزه نظامی کشورهایی مانند روسیه و چین و در حوزهای نرم افزاری قدرتهایی چون ژاپن و اتحادیه اروپا میتوانستند برای امنیت ملی آمریکا مایه خطر باشند. ولی استدلال میشد که این دسته از بازیگران در پرتو عقلانیت و نیز سنگین بودن هزینههای عملی کردن تهدید، از جنگ دوری می گزینند. به نظر پل ولفوویتز، مفهوم نوینی از جنگ، تحقق یافته که چشمانداز سابق نسبت به آن را در میان مسئولان وزارت دفاع آمریکا متحول ساخته است؛ در این چشمانداز مفاهیم بازدارندگی و دیپلماسی نقش کارآمدی را ایفا نمیکنند بلکه راهبرد پیشدستی و پیشگیری کار ویژه مفهومی و عملیاتی مییابند. در واقع در سطح دوم تهدیدات، مثلثی از سه عنصر تروریسم، دولتهای یاغی و سلاحهای کشتار جمعی و توان موشکی بالستیک زمینه ی ظهور چالش گرانی را فراهم آورد که آمریکا با نیروها و تجهیزات متعارف قادر به مهار آنها نیست، در نتیجه توسل به راهبرد پیش گیرانه برای مقابله با آنها ضرورت می یابد. عملیاتی کردن این مساله، مستلزم تغییراتی بود که حادثه ۱۱ سپتامبر اسباب آن را فراهم کرد
در مجموع حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به تغییراتی در گفتمان امنیتی آمریکا در حوزه سیاست خارجی این کشور منجر شد:
۱٫ تاکید بر رویکرد تهاجمی و مداخله گرایی گسترش یابنده یا جنگ محدود، اما طولانی و با سیری تصاعدی علیه کشورهای حامی تروریسم
۲٫ تاکید بر چند جانبه گرایی نمادین- یک جانبه گرایی عمل گرایانه در مبارزه با تروریسم یا شکل دهی ائتلافی بین المللی به رهبری ایالات متحده.
با این حال، اندیشه (پسا نظم نوین جهانی) دیدگاهی تکاملی در قیاس با (نظم نوین) است که سمت گیری سیاست خارجی ایالات متحده را تهاجمی و رادیکال و مبتنی بر راهبرد (حمله پیش دستانه) یا (جنگ پیشگیرانه) نموده است که خود به خط مشی خاصی در عرصه سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است .
حمله
پیشدستانه و جنگ پیشگیرانه، عمدهترین راهبرد ایالات متحده برای پیشبرد
اهداف خود در اوایل هزاره سوم میلادی به شمار میرود. این راهبرد متاثر از
اندیشههای لئواشتراوس است که بهره گیری از قدرت نظامی را برای حفظ نظم یک
ضرورت می دانست. لئوشتراوس، پدر جنبش نومحافظهکاری محسوب میشود. نو
محافظه کاری جنبشی مبتنی بر سیاست خارجی جنگ طلبانه میباشد.
در واقع
حوادث ۱۱ سپتامبر به آن دسته افکار، برنامهها، گروهها، و گرایشهای سیاسی
تندروانه و رادیکال در عرصه سیاست خارجی و دفاعی آمریکا تعلق دارد که در
طول دوران ریاست جمهوری بوش پدر و کلینتون در انزوا قرار داشته و در دوره
بوش پسر مجال و امکان بروز و ظهور یافته و آن را از حاشیه به متن سیاست
خارجی ایالات متحده انتقال داد. نومحافظهکارانی چون چنی، پرل و ولوویتز در
پی حوادث مذکور فرصتی مناسب برای پی گیری افکار و برنامههای رادیکال خود
پیدا کردند و توانستند رئیس جمهور بوش را در راستای اهداف خود سوق دهند.
این امر در (سند راهبرد ملی آمریکا) در سپتامبر ۲۰۰۲ و به رسمیت شناختن
(جنگ پیش گیرانه) در عرصه سیاست خارجی آمریکا به نمایش درآمد.
تغییرات درساختار نظام بین الملل
پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر، ساختار و ویژگیهای نظام بین الملل رنگ سلسله مراتبی دستوری یافت. در چارچوب نظام غیر دستوری، نظام بینالملل تنها از دید سیاسی بسته است، ولی پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر نظام بین الملل از دید حقوقی، هنجاری و ایدئولوژیک نیز با محدودیتهایی روبهرو میشود. از همین رو دیدیم که جورج بوش پس از ۱۱ سپتامبر از کشورها خواست از میان دو گزینه یکی را برگزینند. وی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۱ در کنگره آمریکا اعلام کرد که کشورها یا در کنار تروریستیها هستند یا در کنار ائتلاف ضد تروریستی و باید یکی از دو راه را برگزیند. این سخن جرج بوش در حقیقت نشان از دگرگون شدن ساختار نظام بینالملل داشت و الگوهای رفتاری تازهای را ایجاب میکند. از آن پس، آمریکا خود به تبیین هنجارها در نظام بین الملل پرداخت. بر خلاف نظام سلسله مراتبی غیر دستوری هم رسانیهای بسیار با نظام توتالیتر دارد. البته باید پذیرفت که نظام یاد شده گونه تعدیل یافته نظام فرضی سلسله مراتبی مورتون کاپلان است. در این شرایط قدرتهای بزرگ مانند چین، ژاپن، اتحادیه اروپا و روسیه گرایش بیشتری به همکاری از خود نشان میدهند؛ قدرتهای بزرگ ، توان بر هم زدن تعادل نظام بین الملل را ندارند و از فرستادن علائم تهدید کننده آمریکا خودداری می کنند. آمریکا نیز در صورت لزوم برای پاسداری از منافع ملی خود، بیرون از چارچوب منشور ملل متحد و اصول و حقوق بین الملل رفتار میکند. گسترش ناتو به شرق، طرح سپر موشکی، استقرار سپر موشکی در اروپای شرقی و بیرون رفتن از ABM و…. از پیآمدهای ساختار تازه ای بین الملل است. دست اندرکاران سیاست خارجی آمریکا پیش آمدن چنین شرایطی را نشان پیروزی آمریکا میدانستند و برای ایالات متحده پس از یازدهم سپتامبر، نقش یک قدرت برتر در جهان قائل میشدند. چنین نگرشی از سوی مداخله گرایان، بیان کننده ی این مفهوم بود که ساختار تازه ی نظام بین الملل یک قطبی است و آمریکا می تواند روشهای یک سویه در پیش گیرد.
نتیجه :
با توجه به مطالب ذکر شده، برآیند حادثه یازده سپتامبر را در چهار مورد خلاصه کرد:
۱) اهمیت پیدا کردن مجدد ژئوپلیتیک
۲) ورود هویت فرهنگی به گفتمانهای امنیتی بین المللی
۳) ایجاد چالش همزمان میان مدیریت روابط بین الملل توسط آمریکا و مدیریت عنصرآمریکایی توسط دیگر بازیگران دولتی و غیر دولتی (رسمی و غیر رسمی) نظام بین الملل
۴) نظامی شدن فضای نظام بین المللی
چالش به وجود آمده باعث شده است تاتلاش آمریکایی ها برای تثبیت هژمونی خود در محیط بین الملل از طریق نظامی کردن این محیط با مقاومت دیگر بازیگران روبرو شود.
آنچه قابل تعمق است، این است که شوک امنیتی به آمریکا، مدیریت و هژمونی این کشور را به چالش کشیده است و برهمین اساس جرج دبلیو بوش و همکارانش سعی دارند از طریق جنگ و مداخله در مناطق و مسائل عمده و کلان نظام بین المللی ازفرصت پیش آمده نهایت بهره را در جهت پیشبرد سیاست راهبردی آمریکا ببرند، هر چند نظام بین الملل در حال زایش و گذر به دوره ای جدید است که با شرایط قبل از این حادثه قطعاً متفاوت خواهد بود.
به گفته فوکویاما در این زمینه و بعد از حادثه تروریستی یازده سپتامبر قابل توجه است: حادثه تروریستی یازده سپتامبر باید آمریکا را از لاک خود بزرگ بینی خارج سازد. درعین حال که به گفته امبرتواکو (رمان نویس مشهور ایتالیا): جهان پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱، دیگر دنیای گذشته نخواهد بود.
ماخذ: آمریکا؛ نگاه نو
- ۹۴/۰۸/۰۷